يک شاگردي داشتم در کلاس حفظ به نام آقاي مطهري. طلبه معممي بود که آمده بود براي حفظ و در آن موسسه کلاس مرا انتخاب کرده بود خيلي هم به من علاقه داشت. من خيلي گير نمي دادم که چرا به من علاقه داشت. با موتور مي آمد و مي رفت. يه روز ديدم که يک ماشين صفر خريده بود. براي يک طلبه، توان خريد خودرو، کمتر پيش مي آيد. ولي براي من طبيعي بود و لطف خدا مي دانستم. چند روز بعد تصادف کرد. يک موتوري بهش زده بود. آمد پيش من و گفت ماشينم داغون شده، مقصر هم من شناخته شدم. حالا بايد خسارت آن موتوري را هم بدهم. آقاي مطهري به من گفت که تو را به خدا مرا حلال کن. گفتم چرا؟ گفت: ماجرايي دارد و نشست و ماجرا را برايم تعريف کرد.


آقاي مطهري گفت:


ما با يه طلبه ي ديگه در يه ساختمان دو طبقه هر دو مستاجر بوديم. آن طلبه که دوستم بود، سه و نيم مليون تومان (البته به پول آن موقع که فکر کنم سال 1370 بود) سرمايه داشت. اين سرمايه را به کار زد و حالا سرمايه اش شده سه و نيم مليارد (به پول همان موقع ها.)


آقاي مطهري گفت: ميداني که اين دوستم چطوري به اينجا رسيد؟ گفتم نه، از کجا بايد بدانم. گفت: از از استخاره هاي شما. گفتم چطوري؟ گفت: براي هر تجارتي، اول پيش شما استخاره مي کرد. اگه خوب مي آمد انجام ميداد. آقاي مطهري به من گفت که شما را هم ايشان به من معرفي کرد و من تا آمدم در موسسه و ثبت نام کردم، مشتاق شدم که در کلاسهاي شما باشم حتما. آقاي مطهري گفت که دوستش نيت کرده که بخشي از سودههايي را که در مدت خيلي کوتاهي به دست آورده به من (محمدي تبار) هديه کند. ولي مي گفت تا به حال فرصتش نشده و از اين بابت خيلي ناراحته. آقاي مطهري گفت: آن دوستم ورشکست شد و به من گفت که به شما سلام برسانم و حلاليت بطلبم. ولي من يادم رفت و نگفتم و ماجرا گذشت. تا اينکه منم با استخاره هاي شما توانستم از موتور سواري به ماشين سواري برسم. ولي در دادن هديه تعلل کردم. لذا تصادف کردم. دوستم ورشکست شده و مرا فرستاده که از شما معذرت خواهي کنم و حلاليت بطلبم، اين براي من درس نشد، حالا خودم گرفتار شده ام ولي در حد محدود تر


من چي بهش گفتم؟


من گفتم که آقاي مطهري عزيز: من اين کارها را في سبيل الله انجام مي دهم. يک في سبيل الله واقعي. نه دکان. هيچ چشم داشتي هم ندارم. اگه دوست شما ورشکست شده، به خاطر من نيست. شايد قسمتش اين بوده، شايد در برخي امورش استخاره نکرده، شايد زيادي دور برداشته و زيادي جاه طلبي کرده، من نمي دانم، ولي مطمئن باش به من مربوط نيست. علتش هم اين است که من روحم هم از پيشرفت آن دوست شما و خود شما، خبر نداشته. چطوري ميشه کسي از چيزي خبر نداشته باشه و چشم داشت هم داشته باشه. خلاصه بهش تفهيم کردم که من هدفم خدمت است و شما اشتباه متوجه شده ايد. ماشين شما هم خودتان سهل انگاري کرديد که تصادف شده يا حادثه بوده ديگه. شايد اگه اين تصادف کوچک رو نمي کرديد، مي رفتيد جلوتر و يه اتفاق خيلي بدتر براتون مي افتاد. خلاصه بنده ي حقير (محمدي تبار) هيچ چشمداشتي به مال ديگران و پيشرفتشان ندارم و خوشحال هم مي شود که اينها پيشرفت هم بکنند گرچه شايد اخبار پيشرفتهايشان را به من نگويند و البته من هم هرگز کنکاش و سوال نمي کنم. مگه اينکه خودشون بخشي از اطلاعاتشون رو به من بدهند که آن هم غالبا يادم ميره و با اطلاعات بقيه قاطي مي کنم


خلاصه که براي همه هم وطنان عزيزم و براي همه شيعيان و مسلمانان، آرزوي توفيق و موفقيت دارم و هر روز براي همه آنها دعا مي کنم که:


اللهم اغفر لي و لوالدي و لمن دخل بيتي مومنا و للمومنين و المومنات و المسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات و تابع بيننا و بينهم بالخيرات في الدنيا و الآخره بحق محمد و آل محمد و انا مع محمد و آل محمد في الدنيا و الآخره


داستان نفهمي و فهميدن من

قصه هاي قديمي

هم ,مي ,آقاي ,مطهري ,ولي ,کنم ,به من ,آقاي مطهري ,گفت که ,مطهري گفت ,براي همه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسه علمیه شهید صدوقى واحد 4 قم تبلیغ سایت و کانال تلگرام دانلود اهنگ و موسيقي و صدا و نوا و فايل صوتي تمام زندگی من کشورم ایران tvmode جدیدترین بک گراند |پی اس دی آتلیه شهاب مظفری غزالیات برگزيده مطالب دانلود فایل های درسی